وقتی با واقعیت روبرو میشوم ؛میبینم که چه چیزهایی را در ذهنم میپروراندم و واقعیت چه بود؛من همیشه فکر میکردم در دنیا انسانی به بزرگی عشقی که انتخاب کرده ام وجود نخواهد داشت.من فکر میکردم آدمی را دوست دارم که از پاکی و نجابت همتا نخواهد داشت.با افکار بزرگی که او داشت فکر میکردم همیشه مرا درک خواهد کرد و نیازی نیست هرگز از عدم درکش گلایه کنم.هرگز فکر نمیکردم بین صحبتهایم برگردد و بگوید حوصله صحبت ندارم.هرگز فکر نمیکردم یه روزی وقتی صحبت میکنم بگویند چقدر قررر میزنی؛فکر میکردم یکروز که زندگی مشترک ما آغاز شود روزهای خوشبختی و آرامش ما آغاز میشود و چقدر انتظار کشیدم.خدایا میدوونم دوستم داری و مراقبم هستی خدا جوانم منم همیشه تلاش کردم خلاف نظرت عمل نکنم؛پس لطفا تو هم مراقب پاکی و خوشبختی من باش و آنچه موجب خوشبختی من هست را به پاداش تمام این سالهایی که خطا نکردم؛بهم ببخشخدا جوونم دوستت دارم
درباره این سایت